صفحه نخست / دسته‌بندی نشده / آخرهفته چه فیلمی ببینیم؟

آخرهفته چه فیلمی ببینیم؟

آخرهفته چه فیلمی ببینیم؟

آخرهفته چه فیلمی ببینیم؟ پول را بردار و فرار کن و بدو، لولا، بدواین آخرهفته‌ را می‌خواهیم با وودی آلن و تام تیکور سپری کنیم. با دو فیلم متفاوت از دو فیلم‌ساز مستقل و مهم سینما.

A1-mci
در این شماره از سری‌مقاله‌های «آخرهفته چه فیلمی ببینیم؟» به‌سراغِ دو فیلم نسبتن قدیمی‌تر از دو فیلم‌ساز نام‌آشنای سینمای جهان رفته‌ایم. فیلم‌هایی که تا اندازه‌ای از دنیاهایی متفاوت می‌‌آیند. یکی متعلق به دنیای کمدی است و دیگری فیلمی است جدی‌تر. البته می‌توان نقطه‌ی مشترکی بینِ این دو فیلم نیز یافت ــ جدا از این‌که واژه‌ی RUN در عنوانِ هر دو فیلم وجود دارد: بازی‌گوشی.

وودی آلن در فیلم پول را بردار و فرار کن (۱۹۶۹) با بازی‌گوشی‌های مدام در اتفاقات و موقعیت‌ها، تماشاگر را به خنده می‌اندازد و از آن طرف هم تام تیکور در یکی از معروف‌ترین و مهم‌ترین فیلم‌های تاریخِ سینما، بدو، لولا، بدو (۱۹۹۸)، این بازی‌گوشی را به حوزه‌ی روایت و نحوه‌ی آن وارد می‌کند. اتفاقی که با الهام از گِیم اتفاق می‌افتد.

پول را بردار و فرار کن

فیلم پول را بردار و فرار کن
Take the Money and Run
سال ساخت: ۱۹۶۹
کارگردان: وودی آلن
بازیگران: وودی آلن، جنت مارگولین، مارسل هیلر و…
روتن تومیتوز: ۹۱ %
خلاصه‌داستان: فیلم داستان تبدیل‌شدنِ ویرجیل به یک بانک‌دزد را بررسی می‌کند…

دومین فیلم بلند سینمایی وودی آلن، فیلم‌ساز شهیر آمریکایی، هم‌چنان هم یکی از مفرح‌ترین فیلم‌های تاریخ سینماست. فیلمی که از طرف انستیتوی فیلم آمریکا در رتبه‌ی شصت‌وششم از صد فیلم کمدی تاریخ سینمای آمریکا قرار دارد. آلن فیلم‌نامه‌ی فیلم را به‌کمک میکی روس به نگارش درآورده است. فیلم‌نامه‌ای که برای آن‌ها نامزدی جایزه‌ی انجمن نویسندگان آمریکا را به ارمغان آورد. ضمن این‌که بازیِ او نیز در فیلم ستایش شد و باعث شد تا شهرت او فزونی بگیرد. آلن ابتدا می‌خواست جری لوئیس را مجاب کند تا این فیلم را کارگردانی کند؛ اما بعد از درنگرفتنِ این کار، خودش تصمیم به ساختِ آن گرفت.

وودی آلن این فیلم را به‌سبک ماکیومنتری ساخته است. فیلمی داستانی با ظواهری از سینمای مستند. او در این فیلم داستان ویرجیل استارکْوِل را تعریف می‌کند. کسی که بعید نیست بعد از تماشای فیلم، به یکی از کاراکترهای ماندگارِ سینمایی در ذهن‌تان تبدیل شود. فیلم داستان زندگی او را از همان بچگی بررسی می‌کند. این‌که او در مدرسه و در خانه چه کارهایی می‌کرده و چه تفاوت‌هایی با دیگران داشته است. در این میان هم دائم تصاویری از پدرومادر و آشنایانِ ویرجیل را می‌بینیم که جلوی دوربین نشسته‌اند و دارند درباره‌ی او صحبت می‌کنند. درواقع همین مصاحبه‌ها هستند که بزرگ‌ترین وجه مستندگونه‌ی فیلم را رقم زده‌اند. هر چند که در فیلم‌برداری نیز سعی شده است این وجه برجسته شود. استفاده از نماهایی با دوربین روی دست و با گرین و بافت طبیعی و قدیمی روی فیلم. هر چند که در این میان هم وضعیتِ طنازانه‌ای وجود دارد. اجراها و میزانسن‌ها و اتفاقات آن‌قدر غیرعادی و غیرطبیعی‌اند که هیچ سنخیتی با آن ظواهرِ مستندگونه ندارند. درواقع وودی آلن در بُعدِ اجرایی نیز دست به شوخی و ایجاد تضاد زده است.

هم‌چنان که تیم برتون داستان بدترین فیلم‌ساز تاریخ هالیوود را در فیلم اد وود (۱۹۹۴) ساخت، این‌جا هم به‌نظر می‌رسد که آلن داستان بدترین دزد تاریخ آمریا را ساخته است. پول را بردار و فرار کن البته که جزو بهترین فیلم‌های ساخته‌ی آلن نیست. هر چند که با دیدنِ فیلم حسابی خواهید خندید و بهتان خوش خواهد گذشت، ولی نمی‌توان منکر شد که ضعف‌هایی در کلیت ساختار فیلم‌نامه وجود دارد و چندان اثری از یک کلیت منسجم در آن نیست. ضمن این‌که خودِ داستان نیز به سمت‌وسوی خاصی نمی‌رود. انگار بیش‌تر شاهد اپیزودهایی خنده‌دار هستیم که مقوله‌ی دزدی آن‌ها را به یک‌دیگر مربوط کرده است. نخ تسبیح محکمی که این اپیزودها را به یک‌دیگر وصل کند چندان در فیلم قابل‌مشاهده نیست.

ولی نمی‌توان اذعان نکرد که هر کدام از این خرده‌داستان‌ها و ماجراهای دزدیِ ویرجیل که در فیلم نمایش داده می‌شود سرشار از شوخی‌های مفرح و غافل‌گیری‌هایی برای مخاطب است. وودی آلن با همه‌چیز و همه‌کس و با هر موقعیت و میزانسن و مقام و مسئولی در این فیلم شوخی می‌کند و همه‌چیز را دست می‌اندازد. بخش زیادی از کمدی‌های شکل‌گرفته در فیلم ناشی از غافل‌گیری‌هایی است که او با تغییر در پیش‌فرض‌های قبلی مخاطب به‌وجود می‌آورد و بخشی دیگر نیز مربوط‌اند به دیالوگ‌ها.

بدو، لولا، بدو

فیلم بدو، لولا، بدو
Run, Lola, Run
سال ساخت: ۱۹۹۸
کارگردان: تام تیکوِر
بازیگران: فرانکا پوتن، یواخیم کرول، سباستین شیپر و…
روتن تومیتوز: ۹۳ %
خلاصه‌داستان: لولا فقط بیست دقیقه وقت دارد تا مقداری پول را به دوست‌پسرش برساند…

تام تیکْوِر، فیلم‌ساز آلمانی، در این فیلم داستان دختری به‌نام لولا را تعریف می‌کند که بعد از تماس دوست‌پسرش (مانی)، متوجه می‌شود که او در مخمصه‌ای گیر افتاده است و نیازِ فوری به مقداری پول دارد. حالا او باید پول را جور کند و هر چه سریع‌تر خود را به او برساند. از این‌جاست که فیلم سه روایت متفاوت را به نمایش می‌گذارد. سه روایتی که در پیش‌داستان و نیز در تصمیم کاراکتر یک‌سان‌اند؛ ولی تفاوت‌هایی در جزئیات است آخرهفته چه فیلمی ببینیم که سبب می‌شود کلیت و سرنوشتِ هر کدام از روایت‌ها تغییر کند.

این البته اولین باری در سینما نبود که چنین نوعی از روایت به نمایش درمی‌آمد. سال‌ها قبل کریستف کیشلوفسکی در فیلم بختِ کور (۱۹۸۲) دست به چنین کاری زده بود. در آن فیلم رسیدن یا نرسیدن به قطار باعث ایجاد تفاوت‌هایی شگرف در قصه می‌شد. اما فیلم تیکور دایره‌ی داستانیِ محدودتری برای خود برمی‌گزیند و با استفاده از تمهیداتی که در کارگردانی به‌کار می‌برد ــ مثل استفاده از انیمیشن ــ فضای فیلم‌ش را نیز از آن تقدیرگراییِ تلخِ فیلم کیشلوفسکی جدا می‌کند. می‌توان گفت که در بدو، لولا، بدو بیش‌تر با منطق گِیم سروکار داریم. مثل آخرهفته چه فیلمی ببینیم وقتی که باید مأموریتی را انجام دهیم، ولی در تلاش‌هایی ناموفق‌ایم و گیم‌آور می‌شویم یا مأموریت را کامل نمی‌کنیم. در چنین حالت‌هایی باید آن‌قدر تکرار کنیم تا درنهایت موفق شویم. فیلم تیکور نیز از این منطق و شیوه تبعیت می‌کند.

به همین دلایل هم هست که در بحث‌های مربوط به اثرگذاری دنیای گیم بر عالم سینما، این فیلم تیکور جزو گزینه‌های بسیار مهم و موردبررسی است. بحثی که به‌خودی‌خود نیز بسیار جدی و پردامنه است و می‌توان رابطه‌ی معکوس آن را نیز مطالعه کرد و به نتایج مهمی رسید. اما واضح است که منطقِ بازی‌های کامپیوتری، مبنی‌بر لود شدنِ دوباره‌ی بازی از محل ذخیره‌ی قبلی، در طراحی این‌گونه روایت‌های سینمایی بسیار تأثیرگذار است.

بدو، لولا، بدو در عنوان نیز سه‌بخشی است ــ همان‌گونه که در روایت نیز سه‌بخشی است. این مسئله را می‌توان به‌علت اهمیتِ «مثلث کلاسیک» در فیلم‌‌نامه‌نویسی دانست. ضمنِ این‌که واژه‌ی «دویدن» در عنوان فیلم نیز اشاره‌ای است صریح بر کاری که لولا باید انجام دهد. او باید با پای پیاده آن‌قدر سریع بدود تا بتواند قبل از بیست دقیقه، پول را به مانی برساند. رساندنِ پول (money) به مانی نیز بازی‌گوشیِ ریزی است که تیکور در این میان کرده است. ضمن این‌که نفس دویدنِ لولا نیز خود یادآور بسیاری از گیم‌هاست که کاراکتر در دنیای بازی و در میانِ خانه‌ها و خیابان‌ها و ماشین‌ها و آدم‌ها راه می‌رود یا می‌دود. بازی‌های دنیای‌ـ‌بازی مثلِ GTA.

تیکور در این فیلم و با این روایت، عنصر زمان را نیز مدّ نظر دارد. مأموریت لولا با در زمانی محدود به سرانجام برسد. در ابتدای فیلم نیز ساعتی را می‌بینیم که شمایلی شیطانی دارد. انگار تیکور دارد اعلام می‌کند که آنتاگونیست (ضدقهرمان) او در این فیلم زمان است و لولا باید بر آن غلبه کند. پلان‌های دیگری نیز که از ساعت‌های مختلف در سرتاسر فیلم نمایش داده می‌شود تأکیدی است بر همین مسئله. دکوپاژِ پرتقطیع و کات‌های سریع فیلم نیز باعث می‌شوند تا ریتم فیلم سریع و پرشتاب باشد و بر مسئله‌ی زمان بیش‌تر تأکید شود.

همراه  شایستل باشید.

مطالب مرتبط